مدل CAPM یا مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای
مدل CAPM یا مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای چیست؟
مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای یا بهاختصار مدل CAPM برای اولین بار در سال ۱۹۵۲ توسط هری مارکویتز توسعه پیدا کرد و یک دهه بعد توسط افراد دیگری ازجمله ویلیام شارپ بهبود داده شد. این مدل رابطه بین ریسک و بازده مورد انتظار را توصیف میکند و بهعنوان مدلی برای قیمتگذاری اوراق بهادار پرمخاطره به شمار میرود.
مدل CAPM میگوید که نرخ بازده مورد انتظار یک ورقه بهادار یا پرتفوی از مجموع نرخ بازده بدون ریسک در بازار و پاداش ریسک حاصل از سرمایه گذاری به دست میآید. اگر بازده مورد انتظار محاسبهشده با بازده موردنیاز سرمایه گذار مطابقت نداشته یا بیشتر از آن نباشد، سرمایه گذاری انجام نخواهد گرفت.
فرمول رایج برای توصیف مدل CAPM بهصورت زیر است:
بتا*(نرخ بازده بدون ریسک- بازده بازار) + نرخ بازده بدون ریسک= بازده مورد انتظار
مدل CAPM بیانگر چیست؟
مدل CAPM بیانگر آن است که بازده مورد انتظار یک دارایی به سه عامل بستگی دارد:
اول. ارزش زمانی پول در شرایط بدون ریسک: این عامل بهوسیله نرخ بازده بدون ریسک سنجیده میشود و برابر با پاداشی است که صرفاً به دلیل گذشت زمان و به تعویق افتادن مصرف پول و بدون پذیرش هیچ ریسکی دریافت میشود.
دوم. پاداش پذیرش ریسک سیستماتیک: این عامل بهوسیله صرف ریسک بازار یا همان مازاد بازده بازار به نرخ بازده بدون ریسک سنجیده میشود. این بخش پاداشی است که بازار برای پذیرش یک واحد از ریسک سیستماتیک علاوه بر پاداش به تعویق انداختن مصرف پول به سرمایه گذار میدهد.
سوم. مقدار ریسک سیستماتیک: این عامل بهوسیله بتا سنجیده میشود. این بخش مقداری از ریسک سیستماتیک یک دارایی خاص نسبت به ریسک سیستماتیک پرتفوی بازار است.
مثالی از مدل CAPM
بهطور مثال، فرض کنیم که نرخ بازده بدون ریسک ۱۲ درصد و نرخ بازده پیشبینیشده بازار برای سال بعد ۱۸ درصد باشد. حال شما علاقهمند هستید، بازده مورد انتظار شرکت فرضی شناسا را که قصد خرید سهام آن را دارید، محاسبه کنید؛ بنابراین نخست به سراغ محاسبه بتا شرکت شناسا میروید و بعد از بررسی ارزش بتای آن را ۱٫۹ برآورد میکنید. ازآنجاکه بتای بازار بورس برابر با ۱٫۰ دارد، پس بتای ۱٫۹ برای شرکت شناسا به ما میگوید که این شرکت ریسک بیشتری از کل بازار دارد. این ریسک اضافه به این معنی است که ما باید از این سرمایه گذاری بازده بالقوه بیشتر از ۱۸ درصد را انتظار داشته باشیم. میتوانیم این موضوع را به شکل زیر محاسبه نماییم:
بازده مورد انتظار = ۱٫۹*(۱۲%-۱۸%)+۱۲%
بازده مورد انتظار = ۲۳٫۴%
آنچه مدل CAPM به ما میگوید این است که شرکت فرضی شناسا دارای نرخ بازده موردنیاز ۲۳٫۴ درصد است. پس اگر شما در شرکت شناسا سرمایه گذاری کنید، نرخ بازگشت سرمایه گذاری شما باید حداقل ۲۳٫۴ درصد باشد. چنانچه فکر میکنید سرمایه گذاری در سهام این شرکت، چنین بازدهی نخواهد داشت، پس باید سرمایه گذاری در شرکت دیگری را مد نظر قرار دهید، چراکه احتمالاً ریسک سرمایه گذاری در شرکت یا همان بتا زیاد است.
باید به خاطر داشته باشید که سهامی با بتای بالا معمولاً بازدههای بالاتری میدهند. بااینحال در یک دوره زمانی بلندمدت، سهام با بتای بالا بدترین عملکرد را در دوره سقوط بازار (دوران رکورد) خواهند داشت. درحالیکه شما ممکن است بازده بالایی از سهام با بتای بالا دریافت کنید، اما هیچ تضیمنی وجود ندارد که بازده CAPM تحقق یابد.
(پایان درس هشتم دوره آموزشی آشنایی با مفاهیم مالی)
اگر سؤال یا نظری دارید لطفاً در بخش نظرات مطرح کنید. همینطور با اشتراکگذاری این مقاله در شبکههای اجتماعی شما هم در توسعه دانش مالی و سرمایه گذاری شریک شوید.
فرمولهای مهم و کاربردی بازار سرمایه (بورس) – جبران ضرر در بازارهای مالی
فرمولهای مهم و کاربردی بازار سرمایه (بورس) از جمله فرمولهای محاسبهی میزان رشد یا افت قیمتها، سود شرکتها، افزایش سرمایهها، درصد کسب سود برای جبران ضررها و… از مواردی است که هر سرمایهگذار میبایست مدنظر قرار دهد و از آنها استفاده کند.
فرمول بهدست آوردن میزان رشد مورد انتظار (بازدهی مثبت):
A × [1 + (n ÷ 100)] = B
A = عدد فعلی
n = درصد رشد مورد انتظار
B = عدد مورد انتظار
مثال: قیمت سهمی 8000 ریال است. در صورتی که انتظار داشته باشیم این سهم 20 درصد رشد کند، قیمت سهم چند میشود؟
8000 × [1 + (20 ÷ 100)] = 9600
فرمول بهدست آوردن میزان افت مورد انتظار (بازدهی منفی):
A × [1 – (n ÷ 100)] = B
A = عدد فعلی
n = درصد افت مورد انتظار
B = عدد مورد انتظار
مثال: قیمت سهمی 8000 ریال است. در صورتی که انتظار داشته باشیم این سهم 20 درصد افت کند، قیمت سهم چند میشود؟
8000 × [1 – (20 ÷ 100)] = 6400
فرمول محاسبهی درصد رشد (سود) یا افت (ضرر) بین دو عدد (نرخ رشد):
[(A – B) ÷ B] × 100 = n
A = عدد فعلی
B = عدد قبلی
n = درصد رشد یا افت
توجه: در صورتی که عدد بهدست آمده مثبت باشد، نشان دهندهی درصد رشد (نرخ رشد مثبت) و در صورتی که عدد بهدست آمده منفی باشد، نشان دهندهی درصد افت (نرخ رشد منفی) میباشد.
مثال 1: قیمت خرید سهمی (قیمت قبلی) 6000 بوده است. در صورتی که قیمت فعلی این سهم 7500 ریال باشد، در حال حاضر چند درصد سود (رشد) کردهایم؟
[(7500 – 6000) ÷ 6000] × 100 = 25
مثال 2: قیمت خرید سهمی (قیمت قبلی) 8000 بوده است. در صورتی که قیمت فعلی این سهم 6800 ریال باشد، در حال حاضر چند درصد ضرر (افت) کردهایم؟
[(6800 – 8000) ÷ 8000] × 100 = -15
فرمول محاسبهی درصد پوشش یک عدد:
(A ÷ B) × 100 = n
A = عدد فعلی
B = عدد قبلی
n = درصد پوشش
مثال 1: درآمد شرکتی 500 میلیارد تومان است. در صورتی که سود ناخالص آن 200 میلیارد تومان، سود عملیاتی 150 میلیارد تومان و سود خالص 100 میلیارد تومان باشد، حاشیه سود ناخالص، عملیاتی و خالص آن چند درصد است؟
(200 ÷ 500) × 100 = 40 (حاشیه سود ناخالص)
(150 ÷ 500) × 100 = 30 (حاشیه سود عملیاتی)
(100 ÷ 500) × 100 = 20 (حاشیه سود خالص)
مثال 2: سود خالص شرکتی در کل سال مالی قبل 80 میلیارد تومان است. در صورتی که در گزارش 6 ماهه سال مالی جاری، 120 میلیارد تومان سود خالص محقق کرده باشد، این شرکت چند درصد از سود سال گذشته خود را تا 6 ماهه سال جاری پوشش داده است؟
(120 ÷ 80) × 100 = 150
مثال 3: سود عملیاتی شرکتی 200 میلیارد تومان و مالیات بر درآمد آن 18 میلیارد تومان است. مالیات بر درآمد این شرکت چند درصد از سود عملیاتی آن میباشد؟ (این شرکت چند درصد مالیات بر درآمد پرداخت میکند؟)
(18 ÷ 200) × 100 = 9
نکته: با استفاده از فرمولهای بالا میتوانید میزان رشد یا افت سودآوری و فروش شرکتها، درآمدها، هزینهها، مالیات و… را در گزارشات صورتهای مالی میاندورهای (3 ماهه، 6 ماهه، 9 ماهه) و سالانه (12 ماهه) و گزارشات فعالیتهای ماهانه محاسبه، بررسی، تحلیل و یا پیشبینی کنید.
فرمول بهدست آوردن تعداد سهام پس از افزایش سرمایه:
A × [1 + (n ÷ 100)] = B
A = تعداد سهام قبل از مجمع
n = درصد کل افزایش سرمایه از هر محلی
B = تعداد سهام پس از مجمع و ثبت افزایش سرمایه
مثال: شرکتی 80 درصد افزایش سرمایه دارد (از هر محلی)؛ اگر تعداد سهام ما در این شرکت 1000 عدد باشد، پس از مجمع افزایش سرمایه و ثبت آن، چند سهم خواهیم داشت؟
1000 × [1 + (80 ÷ 100)] = 1800
فرمول بهدست آوردن قیمت تئوریک سهام پس از افزایش سرمایه:
[A + ((n ÷ 100) × M)] ÷ [1 + (N ÷ 100)] = B
A = قیمت پایانی سهم قبل از مجمع افزایش سرمایه
n = درصد افزایش سرمایه از محل مطالبات حال شده سهامداران و آورده نقدی
M = آوردهی نقدی سهامداران به ازای هر سهم به ریال – معمولاً قیمت اسمی سهم یعنی 1000 ریال است
N = درصد کل افزایش سرمایه از هر محلی
B = قیمت تئوریک سهم پس از مجمع افزایش سرمایه
(n ÷ 100) × M = مبلغی که بابت هر حق تقدم میبایست پرداخت شود
[1 + (N ÷ 100)] = چند برابر شدن تعداد سهام
B – M = قیمت تئوریک هر حق تقدم افزایش سرمایه از محل مطالبات حال شده سهامداران و آورده نقدی
توجه: در صورتی که شرکت افزایش سرمایهای از محل مطالبات حال شده سهامداران و آورده نقدی نداشته باشد، در فرمول بالا مقدار n و M صفر میشود.
مثال 1: شرکتی 1800 درصد افزایش سرمایه از محل تجدید ارزیابی داراییها دارد؛ در صورتی که قیمت پایانی سهم قبل از مجمع افزایش سرمایه 38000 ریال باشد، قیمت تئوریک سهم پس از مجمع چند میشود؟
[38000 + ((0 ÷ 100) × 0)] ÷ [1 + (1800 ÷ 100)] = 2000
مثال 2: شرکتی 30 درصد افزایش سرمایه از محل سود انباشته و 120 درصد افزایش سرمایه از محل مطالبات حال شده سهامداران و آورده نقدی دارد؛ در صورتی که قیمت پایانی سهم قبل از مجمع افزایش سرمایه 8000 ریال باشد، قیمت تئوریک سهم پس از مجمع چند میشود؟
[8000 + ((120 ÷ 100) × 1000)] ÷ [1 + (150 ÷ 100)] = 3680
فرمول ریسک و بازده:
A – X = B
Y – A = C
B ÷ C = D
A = قیمت فعلی
X = حد ضرر
B = مقدار ریسک
Y = حد سود
C = مقدار بازده یا پاداش
D = نسبت ریسک به بازده که هر چه کمتر از 0.5 باشد، سهم برای خرید مناسبتتر است
مثال: قیمت سهمی 300 تومان است. برآورد شما این است که نهایت افت و ضرر آن 285 تومان و حد سود (هدف قیمتی) 350 تومان میباشد. نسبت ریسک به بازده آن چقدر است؟
300 – 285 = 15
350 – 300 = 50
15 ÷ 50 = 0.3
فرمولهای محاسبهی درصد کسب سود برای جبران ضرر (زیان) سرمایه:
[(B – A) ÷ A] × 100 = n
A = عدد فعلی
B = عدد قبلی
n = درصد کسب سود برای جبران ضرر
[[1 ÷ (1 – (N ÷ 100))] – 1] × 100 = n
N = درصد ضرر
n = درصد کسب سود برای جبران ضرر
مثال: قیمت خرید سهمی (قیمت قبلی) 8000 بوده است. در صورتی که با 20 درصد ضرر، قیمت فعلی این سهم 6400 ریال باشد، چند درصد باید سود کسب کنیم تا این زیان جبران شود؟
[(8000 – 6400) ÷ 6400] × 100 = 25
[[1 ÷ (1 – (20 ÷ 100))] – 1] × 100 = 25
پایبند بودن به حد ضرر در بورس، یکی از مهمترین اصول سرمایهگذاری است. مطابق جدول زیر، در صورتی که میزان زیان شما از حدی فراتر رود (بیش از 20 درصد)، امکان جبران آن به مراتب سختتر میشود؛ در حالی که زیانهای تا 15-10 درصد، راحتتر جبران میگردد.
میزان زیان (درصد ضرر) | میزان جبران ضرر (درصد کسب سود) |
10 | 11.1 |
15 | 17.6 |
20 | 25 |
25 | 33.3 |
30 | 42.8 |
35 | 53.8 |
40 | 66.6 |
45 | 81.8 |
50 | 100 |
55 | 122.2 |
60 | 150 |
65 | 185.7 |
70 | 233.3 |
75 | 300 |
80 | 400 |
85 | 566.6 |
90 | 900 |
95 | 1900 |
99 | 9900 |
طبق جدول بالا، اگر 1 میلیون تومان داشته باشید، با 20 درصد ضرر، ارزش سرمایهی شما به 800 هزار تومان میرسد که برای جبران آن میبایست 25 درصد سود کنید و اگر 50 درصد ضرر کنید، ارزش سرمایهی شما به 500 هزار تومان میرسد که برای جبران آن میبایست 100 درصد سود کنید!
برای درک بهتر مفهوم حد ضرر، به مثال زیر دقت کنید:
شما با تحلیل کامل و دقیق، 1 میلیون تومان در شرکتی سرمایهگذاری کردهاید که معادل 2000 عدد سهم 500 تومانی آن میباشد. به هر دلیلی قیمت سهام آن شرکت شروع به افت کرده و به 450 تومان میرسد. در صورتی که شما بر اساس حد ضرر 10 درصدی، سهام خود را با همین قیمت بفروشید، ارزش سرمایهی شما 900 هزار تومان میشود که میتوانید آن را در بانک یا جایی دیگر سرمایهگذاری کنید.
با فرض افت 40 درصدی قیمت سهم تا 300 تومان، در صورت تحلیل مجدد و تمایل به خرید آن در کف قیمتی جدید (300 تومان)، شما میتوانید با سرمایهی 900 هزار تومانی خود، 3000 سهم از همان شرکت بخرید و فقط با 11.1 درصد رشد قیمت، ضرر قبلی خود را جبران کنید و با توجه به افت شدید قیمت سهم، سریعتر به سود برسید؛ تعداد سهام شما نیز از 2000 عدد به 3000 عدد افزایش یافته است. ضمناً، مدتی که نقد بودهاید، سود بانکی یا صندوق سرمایهگذاری نیز به شما تعلق گرفته است. همچنین، در صورتی که تمایل داشته باشید مجدد 2000 سهم از آن شرکت بخرید، حالا با 600 هزار تومان میتوانید همان تعداد سهم را بخرید که در نتیجه 300 هزار تومان نیز از همان فروش سهام، سود کرده باشید!
اما در صورت عدم فروش سهام خود، پس از برگشت روند نزولی قیمت، علاوه بر خواب سرمایه، شما میبایست 66.6 درصد سود کنید تا اصل سرمایه برگردد و همچنان همان 2000 سهم را دارید.
بنابراین، در صورت مشاهدهی علائم ریزش قیمتها، فروش سهام با ضرر کمتر، بهترین استراتژی سودآور است و جلوی ضرر سنگینتر شما را خواهد گرفت.
نحوه محاسبه نسبت ریسک به پاداش
امور مشاوره نحوه محاسبه نسبت ریسک به پاداش و آموزش تخصصی با کارشناسان خبره خرید و فروش بازار سهام و سرمایه گذاری
معاملهگران در بازارهای مالی از نسبت ریسک/پاداش برای ارزیابی پتانسیل سود یک معامله نسبت به پتانسیل ضرر آن استفاده میکنند.
برای دستیابی به ریسک و پاداش یک معامله، پتانسیل ریسک و سود یک معامله باید توسط معاملهگر تعریف شود.
ریسک با استفاده از یک حد ضرر (stop loss) تعیین میشود. مقدار ریسک معامله، قیمت بین نقطه ورود معامله و دستور حد ضرر آن است.
حدسود (profit target) برای تعیین نقطه خروج به کار گرفته میشود. در صورتیکه معامله در جهت مطلوب حرکت کند، سود بالقوه برای معامله فاصله بین قیمت ورود و حد سود است.
اگر یک معاملهگر سهامی را در 260 تومان بخرد و حدضرر 230 تومان و حدسود 340 تومان برای آن قرار دهد، ریسک این معامله به ازای هرسهم 30 تومان و پتانسیل سود آن 80 تومان است.
توجه: سرمایهگذاری در بورس نیازمند آموزش است. قوانین و مفاهیم مهم و نکات بسیار زیادی در بورس وجود دارد.
اگر بدون آموزش دیدن، در بورس سرمایهگذاری کنید سرمایهتان را به خطر انداختهاید.
با توجه به شرایط فعلی، ما دورهی آنلاین ویژه ورود به بورس را به شما پیشنهاد میکنیم.سپس ریسک با سود مقایسه میشود تا نسبت ریسک به ریوارد به دست آید:
0.375 = 80 / 30 = پاداش/ریسکاگر این نسبت بزرگتر از 1.0 باشد، ریسک معامله بزرگتر از پتانسیل کسب سود در معامله خواهد بود و معامله منطقی نیست. اگر نسبت کوچکتر از 1.0 باشد، پتانسیل سود در این معامله، بیشتر از ریسک خواهد بود و یک معامله مناسب تلقی میشود.
نگاهی دقیقتر به نسبت ریسک/پاداش
در کل، به نظر میرسد معاملاتی که نسبتهایی با ریسک پایین 0.1 و 0.2 دارند بهتر هستند. با این حال، لزوما اینگونه نیست.
معامله گران همچنین باید احتمال رسیدن قیمت به حدسود (قبل از اینکه قیمت به حدضرر برسد) را در نظر بگیرند.
شما میتوانید با قرار دادن حدسود خود در نقطهای دورتر از نقطه ورود، هر معاملهای را جذابتر جلوه دهید. اما چقدر امکان دارد بازار، پیش از رسیدن به سطح حد ضرر به آن هدف بزرگ برسد؟
بنابراین، بین نسبت ریسک به سود معاملات و احتمال رسیدن قیمت به حدسود باید تعادل برقرار شود. به عبارتی دیگر ممکن است نسبت ریسک به سود یک معامله مناسب باشد ولی وقتی بطور منطقی بررسی کنید، متوجه شوید احتمال اینکه قیمت به حدسود شما برسد پایین است. پس این نکته را باید در نظر بگیرید.
بیشتر معاملهگران کوتاهمدت، نسبتهای ریسک/پاداش مناسب را معمولا بین 1.0 و 0.25 قرار میگیرند، با این حال استثنائاتی نیز وجود دارد.
معامله گران کوتاهمدت و بلندمدت و سرمایهگذاران باید از معاملاتی که پتانسیل سود کمتر از میزان ریسک است دوری کنند.
به عنوان مثال ریسک/پاداش بزرگتر از 1.0 مناسب نیست.
نسبت ریسک به پاداش 1.0 به این معناست که دربرابر پتانسیل سودآوری 10 درصدی، احتمال زیان 10 درصدی را به جان خریدهاید.
در بازار همیشه فرصت مطلوب برای معامله یافت میشود و دلیلی برای ریسکپذیری بیشتر به جهت سود کمتر وجود ندارد.
به هنگام محاسبه نسبت ریسک/پاداش برای یک معامله، حد ضرر را طبق استراتژی خود در مکانی منطقی روی نمودار قرار دهید، سپس حد سود را به طور منطقی براساس استراتژی/تحلیل خود تعیین کنید.
سطوح حدضرر و حدسود نباید به صورت تصادفی و شانسی انتخاب شوند.
تنها هنگامی که نقاط حد ضرر و سود هدف تعیین شدند، میتوانید ریسک/پاداش معامله خود را ارزیابی کرده و تصمیم بگیرید که آیا معامله شما ارزش انجام دادن دارد یا خیر.
یک اشتباه رایج این است که معاملهگران نسبت ریسک/پاداش مشخصی در ذهن دارند.
به عنوان مثال ، آنها فقط ممکن است بخواهند 5 درصد ریسک کنند تا 20 درصد سود به دست آورند، بنابراین در هر نقطهای که وارد معامله میشوند حدضرر 5 درصدی برای آن تعیین میکنند و حدسود را 20 درصد بالاتر قرار میدهند بدون اینکه تحلیلی انجام داده باشند.
اگرچه این نوع معاملات ممکن است بطور شانسی موفقیتآمیز باشند اما راهی ایدهآل برای انجام معامله نیستند.
برای معامله موثر، یک برنامه معاملاتی داشته باشید که به شما بگوید دقیقا چه موقع و کجا میتوانید وارد یک معامله شوید و هدفها و سطوح حد ضرر خود را باید کجا و تحت چه شرایطی قرار دهید.
سپس قانونی تنظیم کنید مبنی بر اینکه شما تنها باید معاملاتی را انجام دهید که نسبت ریسک/پاداش یک عدد خاص یا کمتر را ایجاد میکنند.
مثلا میتوانید نحوه محاسبه نسبت ریسک به پاداش تعیین کنید فقط وارد معاملاتی میشوید که درصد احتمالی سود (به طور واقعبینانه) دوبرابر درصد احتمالی زیان باشد (ریسک به ریوارد 0.5).
یک مثال کاربردی از معامله با ریسک و بازه مناسب
قصد داریم نماد “ثشاهد” را در نقطه کنونی بررسی کنیم که آیا براساس ریسک و ریوارد، نقطه مناسبی برای ورود به معامله است یا نه.
افت احتمالی از محدوده 272 تومان تا 235 تومان (حمایت مهم سهم) معادل حدودا 16 درصد ضرر است.
رشد احتمالی از محدوده 272 تومان تا 290 تومان (مقاومت سهم) معادل حدودا 6 درصد سود است.
رشد و افت احتمالی براساس حمایتها و مقاومتهای سهم مشخص میشود. برخی اندیکاتورها و ابزارهای دیگر مانند فیبوناچی نیز میتوانند برای تشخیص نقاط برگشتی احتمالی کمک کنند.
بنابراین در نقطه کنونی به خاطر اینکه پتانسیل زیان از سود بیشتر است، ورود به معامله یک تصمیم مناسب نیست.
همین الان با ما جهت آموزش و سبد گردانی سیگنال خرید و فروش با ما تماس بگیرید
۷ روش برای تعیین تارگت در معاملات!
معامله گران، در حالیکه همه زمان و انرژی خود را صرف پیدا کردن بهترین نقطه برای ورود(Entry) می نمایند، پس از انجام معامله، نمیدانند چطور آن را مدیریت کنند. این عدم توانایی در مدیریت، عدم اعتماد به نفس و تصمیمات لحظه ای را به دنبال دارد و باعث میشود معامله گران، بدون دوراندیشی، پول خود را هزینه کنند و سپس از اشتباهاتی که به آنها دچار شده اند احساس پشیمانی کنند. با وجود آنکه دانستن چگونگی تعیین هدف (Target) در معامله، از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد، معمولا این مهم، نادیده گرفته می شود.
معامله گری که یک استراتژی دقیق برای تعیین تارگتهای خود دارد، می تواند بدون حدس و گمان و با اعتماد به نفس بیشتری به معامله بپردازد. در این مقاله، ۷ تا از بهترین تکنیکهای تعیین درست target را به شما معرفی می کنیم.
۱#- نسبت ثابت پاداش به ریسک (Fixed Reward:Risk Ratio)
نسبت ثابت پاداش به ریسک، که ساده ترین تکنیک می باشد، به روش زیر محاسبه می شود:
- ۱- فاصله بین نقطه ورود و حد زیان (Stop Loss) را اندازه بگیرید. در مثال زیر، این فاصله ۷.۲۵ واحد می باشد.
- ۲- فاصله مزبور را در عدد ۱، ۲ و یا ۳ ضرب کنید (با توجه به فاصله target و نسبت پاداش به ریسک)
همانطور که مشاهده نمودید، تکنیک فوق، برای اجرای یک استراتژی ثابت هدف گذاری، بسیار ساده می باشد.
بالا بودن نسبت، دلیلی بر بهتر بودن آن نمی باشد. زیرا بین نسبت پاداش به ریسک و نرخ برد (winrate) رابطه ای معکوس وجود دارد. بدین معنا که، هر چه این نسبت بالاتر باشد، نرخ برد، پایین تر خواهد بود. برای معامله گران تازه وارد و ناوارد، بهتر است تارگتهای کوچکتر با نسبت پاداش به ریسک پایینتر را انتخاب کنند. زیرا افزایش نرخ برد، باعث می شود اعتماد به نفس آنها سریعتر شکل بگیرد.
۲#- جدیدترین سطوح حمایت و مقاومت
در این استراتژی بسیار محبوب، تازه ترین سطوح حمایت و مقاومت به کار برده می شوند. این سطوح، موانع مهمی برای قیمت به شمار می روند و انتخاب تارگتها با توجه به این نکته که قیمت الزاما یک سطح حمایت و یا مقاومت را نمی شکند، منطقی به نظر می آید. زیرا در صورت شکسته شدن این سطوح، احتمال نرسیدن قیمت به target، افزایش می یابد.
معمولا، معامله گران برای پیدا کردن تازه ترین سطح حمایت یا مقاومت به سمت چپ نمودار نگاه می کنند و تارگت را چند واحد بالاتر از آن قرار می دهند. در مثال زیر، برای یک معامله فروش شما تارگت را چند واحد بالاتر از سطح حمایت در نظر می گیرید تا ریسک برگشت قیمت از سطح مزبور پس از برخورد را تا حدودی کاهش دهید.
۳#- برآورد الگویی (Pattern Projection)
در برآوردهای الگویی یا آنطور که برخی معامله گران آن را “حرکات اندازه گرفته شده” می نامند، از ارتفاع الگو برای تعیین میزان پیشروی احتمالی قیمت پس از یک شکست (Breakout) موفق، استفاده می شود.
بعنوان مثال الگوی سر و شانه معکوس در نمودار زیر، ابتدا ارتفاع بین پایین ترین و بالاترین نقطه الگو را اندازه می گیریم، سپس فاصله بالا را برآورد می نماییم.
چنانچه در نظر دارید از این استراتژی برای تعیین تارگت استفاده کنید، به یاد داشته باشید که برای برآورد درست، باید فاصله بین نقطه های “پایین ترین مطلق” و “بالاترین مطلق” الگو را اندازه بگیرید.
برخی از معامله گران، ارتفاع را در عدد ۰.۷۵، ۱.۲۵، ۱.۵ و یا حتی ۲ ضرب می نمایند. در اینجا نیز، هر چه اندازه تارگت بیشتر باشد، احتمال رسیدن قیمت به آن کمتر است. چنانچه می خواهید با یک استراتژی تازه آغاز کنید، بهتر است تارگتهای خود را محتاطانه انتخاب نمایید تا با نرخ برد بالاتر، اعتماد به نفس خود را هر چه سریعتر بدست آورید.
۴#- میانگینهای متحرک دوره زمانی بالاتر (Higher Timeframe Moving Average)
از آنجاییکه برگشت به میانگین (Mean-Reverting) از ویژگیهای بازار فارکس می باشد، این تکنیک، بسیار خوب کار می کند.
همانطور که در تصویر زیر می بینید، قیمت، بارها و بارها به سمت میانگین متحرک مرکزی رانده شده، همواره حول آن نوسان داشته است. برای این مثال، نمودار ۳۰ دقیقه ای و میانگین متحرک دوره ۵۰ از دوره زمانی ۴ ساعته را در نحوه محاسبه نسبت ریسک به پاداش نظر گرفته ایم.
بهتر است در رویکرد معامله گری برگشتی (Reversal Trading)، که در آن با بازنگری میانگین متحرک دوره زمانی بالاتر به دنبال فرصتهای معامله می باشید، این استراتژی را به کار ببرید.
۵#- سطوح اکستنشن فیبوناچی
پیشتر، در مورد ابزار اکستنشن فیبوناچی و روشهای مختلف انجام معاملات بر اساس آنها توضیح دادهایم. برای تعیین اهداف نیز می توان فیبوناچی اکستنشن را به کار برد.
هنگامی که یک ساختار مشابه الگوی ۱۲۳ یا ABC مشاهده کردید، کافیست ابزار فیبوناچی را از بالای موج اصلاحی تا پایین آن ترسیم کنید. سپس سطوح اکستنشن فیبوناچی نمایش داده خواهند شد و از آنها برای تعیین تارگت میتوانید استفاده کنید
بطور کلی، سطوح ۱۳۸ و ۱۶۱ درصد، سطوح نزدیکتری می باشند و بیشترین کاربرد را دارند. همچنین سطح ۱۲۷ را نیز میتوان در نظر داشت.
سطوح ۲۰۰ و ۲۶۱ درصد، سطوحی هستند که قیمت، به ندرت، به آنها برخورد می کند و تنها در صورت قدرتمند بودن روند، امکان برخورد وجود دارد.
۶#- تعیین تارگت بر اساس زمان
در اینجا می توان تارگتها را با دیگر استراتژیهای تعیین تارگت ترکیب نمود. بعنوان مثال، معامله گران روزانه، برای خلاصی از بهرههای شبانه، استراتژی پایان روز (End-of-Day) را با توجه به بازار مورد نظر بکار می برند و تا پایان روز تجاری از همه موقعیتهای باز خود خارج می شوند.
سوئینگ تریدرها نیز، جهت دوری گزیدن از ریسکهای ناشی از نگهداری معاملات در طول آخر هفته و ریسک بروز گپها، از استراتژی target آخر هفته (End-of-Week)، برای بستن همه معاملات خود در جمعه شب بهره می برند.
۷#- حد زیان لغزنده (Trailing Stop)
مانند روش تعیین تارگت بر اساس زمان، یک تکنیک حد زیان لغزنده نیز می تواند با استراتژیهای دیگر ترکیب شود. ولی معمولا معامله گرانی که از این رویکرد استفاده می کنند، می خواهند معاملات برنده خود را تا آنجا که می توانند ادامه دهند و یک استراتژی تارگت باز داشته باشند. به بیان دیگر، آنها تارگت مشخصی ندارند و تنها برای به حداکثر رساندن سود در بازارهای دارای روند، حد زیان خود را به دنبال قیمت تغییر می دهند.
معمولا، میانگینهای متحرک، ابزاری برای جابجایی حد زیان می باشند. در مثال زیر که از یک میانگین متحرک دوره ۵۰ استفاده شده است، معاملهگر برای باقی ماندن در بازار در صورت رخ دادن یک پولبک، هیچگاه حد زیان خود را مساوی این میانگین قرار نمی دهد، بلکه در تعقیب آن جابجا می کند.
نکات مثبت و منفی زیر را نیز در نظر داشته باشید:
- - در این استراتژی، شما هیچ وقت نمی توانید حداکثر مطلق روند را شکار کنید. زیرا حد زیان، همراه با دره های (Low) بازار دارای روند، حرکت می کند.
- - تنها در صورت وجود روندهای طولانی، این استراتژی، سود حداکثری را بدنبال دارد. در بیشتر مواقع، معامله گر سود خود را از دست می دهد.
- - امکان طولانی شدن زمان نگهداری نیز وجود دارد؛ آنچه که بسیاری از معامله گران از پس آن بر نمی آیند. باقی ماندن در معاملات برنده برای یک مدت طولانی، بسیار سخت می باشد.
از این رو، به معامله گرانی که به اندازه کافی دارای تجربه بوده، از روی احساسات تصمیم نمی گیرند و از یک ذهنیت تجاری قدرتمند برخوردار می باشند، استراتژی فوق توصیه می شود.
#سخن پایانی
همانگونه که در آغاز بیان شد، هیچ استراتژی بهتر و یا بدتری وجود ندارد و همه چیز به خود معامله گر بستگی دارد. بدین رو، برای یافتن بهترین استراتژی برای خود، آنها را یک به یک امتحان کنید. سپس، آن را در معاملات خود بکار ببرید، نتایج را ثبت کنید و روش خود را بهبود ببخشید.
پتانسیل سود معامله گران روزانه در معاملات فیوچر
فاکتورهای زیادی در تعیین پتانسیل سود رسانی معاملات فیوچر برای معامله گران روزانه نقش دارند. بیایید با درست کردن فرضیه ای همراه با استفاده استراتژی مدیریت ریسک در معاملات، به صورت تقریبی از پتانسیل سود رسانی معاملات، آگاه شویم.
لازم است مواردی را به ذهن بسپارید: سود معاملات براساس شرایط بازار، تغییر می کند. در زمان های بی ثباتی بازار،زمانی که تغییرات قیمت ها زیاد باشد، پتانسیل بازار برای سود رسانی بیشتر خواهد بود و زمانی که تغییر قیمت ها کم باشد، میزان سود رسانی بازار هم کاهش می یابد. عملکرد افراد و تصمیمات آنها هم، نسبت سود به زیان در هر معامله، میزان و یا درصد برد در هر معامله، اسلیپیج و تعداد معاملات در نتیجه پایانی موثر خواهند بود.
مدیریت ریسک
هر معامله گر موفقی در زمینه معاملات فیوچرز، ریسک خود را مدیریت می کند. مدیریت ریسک از جمله مواردی است که در سود رسانی به معامله گران نقش مهمی را ایفا می کند. معامله گران باید در هر معامله میزان ریسک را به 1% یا کمتر نسبت به سرمایه حساب خود برسانند.
اگر معامله گری در حساب خود 30 هزار دلار داشته باشد، نباید بیشتر از 300 دلار در یک معامله از دست بدهد. در این میان، ضرر و زیان امری اجتناب ناپذیر است و حتی یک استراتژی مناسب روزانه هم ممکن است با شکست مواجه شود. می توان، میزان ریسک را با دستور استاپ لاس کنترل کرد و معاملات را با قیمت هایی مورد نظر فرد، انجام داد.
میزان موفقیت در معاملات فارکس
میزان موفقیت یک استراتژی معاملاتی را می توان بوسیله روش های مختلفی بررسی کرد اما معمولاً، کارایی یک روش با در نظر گرفتن درصد برد و نسبت ریسک به پاداش محاسبه می شود. درصد برد که به عنوان نسبت برد به باخت شناخته می شود، درصد تمام معاملات همراه با سود را مشخص می کند. اگر از 100 معامله ای که انجام می دهید، 55 معامله را با موفقیت انجام دهید، درصد بردتان برابر با 55% خواهد بود.
توجه داشته باشید که در معاملات، درصد بردی بالاتر از 50 ،میزانی ایده آل برای معامله گران خواهد بود و بدست آوردن میزان بردی در محدوده 55 تا 60 درصد، هدفی است که افراد به دنبال بدست آوردن آن هستند.
نسبت ریسک به پاداش، تعیین کننده میزان سرمایه ای است که باید در ریسک قرار گیرد تا سود قطعی و مورد نظر فرد را فراهم کند. فرض کنید که معامله گری، 7000 دلار در حساب معاملاتی خود داشته باشد و به فکر خرید E-mini S&P 500 فیوچر و نگه داشتن آن تا بالارفتن قیمت به اندازه 8 تیک باشد. برای E-mini، یک تیک ( حداقل میزان تغییر قیمت) برابر با 12.5 دلار یا 0.25 ایندکس پوینت خواهد بود. اگر معامله گر، استاپ لاس خود را به اندازه 5 تیک زیر قیمت ورودی تعیین کند، میزان ریسک برای هر معامله برابر با 5 تیک 12.5x 62.5 دلار خواهد شد.
همانطور که می بینید، میزان بدست آمده کمتر از ماکزیمم مقدار ریسک که برابر با 70 دلار ( 7000 دلار0.1x ) برای هر معامله است ،می شود. اگر، فرضیه ها در معاملات بر اساس خواسته معامله گر پیش بروند، می تواند به 8 تیک 12.5x دلار یا 100 دلار ( بدون احتساب کمیسیون) برسد. این میزان، نسبت سود به زیان را برای هر معامله به 0.625 یا 100/ 62.5 دلار می رساند.
اگر یک معامله گر در یک معامله ناموفق 5 تیک ببازد ولی در معامله بعدی موفق عمل کند و 8 تیک برنده شود، حتی اگر 50 درصد از معاملات خود را هم ببرد، باز هم در آخر برنده خواهد بود. به همین دلیل است که بسیاری از معامله گران فیوچرز در تلاشند تا در هر معامله سود بیشتری کسب کنند. درصد بالاتر در میزان برد به معنای انعطاف بیشتر در میزان نسبت سود به زیان است و هرچه این میزان بالاتر باشد به این معنا است که ممکن است درصد برد شما هنگام سود کردن، کمتر باشد.
سناریویی برای معاملات ماهانه فارکس
فرض کنید که میزان نوسانات بازار به معامله گر اجازه دهد تا با استفاده از پارامترهای بالا، روزانه 5 معامله کامل را انجام دهد ( معامله همراه با ورود و خروج را معامله کامل می گویند) . اگر یک معامله گر 20 روز در ماه معامله داشته باشد ،به طور میانگین در هر ماه 100 معامله انجام می دهد. حال بیایید باهم به محاسبات زیر در زمینه محاسبه نرخ کمیسیون توجه کنیم:
- 55 معامله همراه با سود:5500 دلار= 100x 55 دلار
- 45 معامله همراه با ضرر: 2812.5 دلار= 62.5x 45 دلار
- سود ناخالص: 2687.5 دلار=2812.5-5500
با فرض اینکه هزینه کمیسیون و اجرای هر معامله کامل برار با 4.12 دلار باشد، میزان سود خالص برابر است با: 2275.5 دلار= 412 – 2687.5
با فرض اینکه میزان سود خالص برابر با 2275.5 دلار باشد، بازگشت پول به حساب شما در ماه برابر با 32.5%= (22750.5/7000) 100x خواهد بود.
تکرار این سناریو در حساب های لایو می تواند چالش برانگیز باشد.معامله گران کمی هستند که قادر به دریافت درصد بازگشت دو رقمی، در معاملات ماهانه خود هستند. دریافت چنین درصد بازگشتی غیر قابل ممکن نیست اما برای بدست آوردن آن لازم است یک تا دو سال بسیار تلاش کنید تا مهارت کافی را در انجام معاملات کسب کنید.
اصلاحات
باید بدانید که همیشه نمی توانید 5 روز خوب معاملاتی را تجربه کنید، مخصوصاً زمانی که بازار در اغلب مواقع به کندی حرکت می کند . در زمان های کندی بازار، بدست آوردن 8 تیک معمولاً امکان پذیر نیست چرا که در این دوران معامله گر برای بدست آوردن سود، حتی در اندازه کم از معاملات خارج می شود. در مقابل، معامله گری که به جای استفاده از استاپ لاس، به صورت حسی معاملات را انجام می دهد، ممکن است نتواند 5 تیک کامل را بدست آورد. باید بدانید که تغییرات کوچک در سود و زیان در هر معامله می تواند روی سود کلی تأثیر زیادی بگذارد.
زمانی که یک معامله گر معامله خود را با مبلغی دور از پیش بینی خود انجام بدهد، باید به مسئله ای مانند اسلیپیج توجه کند. در بازار شناور مانند E-mini S&P 500، اسلیپیج معمولاً نگرانی خاصی را ایجاد نمی کند و معمولاً زمانی باید نگران آن بود که باعث کاهش سود معامله گر و افزایش ضرر او شود. به عنوان یک معامله گر باید به سرمایه خود، استاپ لاس، هدف قیمتی، درصد برد، نسبت ریسک به پاداش، حجم معاملاتی، کمیسیون و اسلیپیج توجه کنید.
بالانس ( موجودی حساب شما بدون در نظر گرفتن معاملات باز) شامل مالیات، خدمات و سرویس های سرمایه گذاری نمی شود. این اطلاعات بدون در نظر گرفتن اهداف سرمایه گذاری ، تحمل ریسک یا شرایط مالی هر سرمایه گذار خاص ارائه می شود و ممکن است برای همه سرمایه گذاران مناسب نباشد. به یاد داشته باشید که سرمایه گذاری همیشه با ریسک همراه است و شما مجبور به پذیرش آن هستید.
محاسبه اندازه معاملات فیوچرز در بازار
اگر به عنوان یک معامله گر روزانه فیوچرز هستید ، تعیین حجم معاملاتی یکی از مهمترین فاکتورهایی است که باید به آن توجه کنید. اندازه حجم معاملاتی شما، بخشی از استراتژی مدیریت ریسک است که نقش آن کم کردن میزان ضرر در معاملات و رساندن زیانتان به اندازه معقول است. در نحوه محاسبه نسبت ریسک به پاداش زیر به مراحل محاسبات یک حجم معاملاتی مناسب برای معاملات فیوچرز اشاره شده است. توجه کنید که نوع قرارداد معاملات فیوچرز شما یا نوع استراتژی مورد استفاده تان تفاوتی در روند کار ایجاد نمی کند.
دانستن اندازه تیک و ارزش آن در قراردادهای معاملات فیوچرز
میزان تیک در واقع نشان دهنده کوچکترین تغییرات در قیمت و ارزش آن نشان دهنده ارزش دلاری تغییرات قیمت است. اندازه تیک و ارزش آن بوسیله قراردادها و معاملات فیوچرز مشخص می شوند. برای مثال، قراردهای ES) S&P 500 E-mini) هر0.25 تغییر تیک آنها برابر با 12.5 دلار( 1 تیک) است، همچنین،هر 0.1 تغییر تیک در گلد فیوچرز برابر با 10 دلار است در حالی که در معاملات فیوچرز نفت خام ،0.01 تغییر تیک برابر با 10 دلار خواهد بود.
محاسبه میزان ماکزیمم ریسک در معاملات
ماکزیمم مقدار ریسک، میزانی از سرمایه حساب معاملاتی شما است که می خواهید در هر معامله آن را تحت ریسک قرار دهید. اکثر معامله گران حرفه ای به میزان 1 درصد و یا کمتر در هر معامله ریسک می کنند. معامله گر در انتخاب میزان ریسک آزاد است و در نهایت او باید تصمیم بگیرد که چه میزان از حساب خود را تحت ریسک قرار دهد اما بدانید که 1% ریسک در هر معامله کافی است.
در این صورت، با این میزان ریسک، در شرایط ضرر زیاد، تنها درصد کمی از سرمایه خود را از دست می دهید که در نهایت می توانید آن را با بردهای بعدی خود، جبران کنید.
برای مثال، اگر 10 هزار دلار داشته باشید و 1 درصد آن را برای هر معامله تحت ریسک قرار دهید به این معناست که در هر معامله تنها 100 دلار از حسابتان را در معرض ریسک قرار می دهید. اگر می خواهید این میزان را به 2 درصد برسانید، باید 200 دلار از موجودی حساب خود را تحت ریسک قرار دهید. در اکانتی با سرمایه 30 هزار دلار و ریسک 1% برای هر معامله، در هر معامله، 300 دلار از سرمایه حساب را در ریسک قرار می دهید. اگر بیشتر از این میزان ضرر کنید، قانون 1% ریسک سرمایه حسابتان را تغییر داده اید.
محدوده خود را تعیین کنید
آخرین مرحله مربوط به ریسک، تمرکز روی معاملات فعال و در حال انجام و تعداد تیک هایی است که می خواهید روی آنها ریسک کنید. میزان ریسک در معامله بوسیله اختلاف بین نقطه ورود شما و اندازه استاپ لاس، تعیین می شود. محل استاپ لاس شما باید فضای کافی در زمینه حرکت در معاملات را فراهم کند اما در عین حال باید بتواند جلوی ضرر را هم بگیرد و خارج از انتظار شما عمل نکند.
ممکن است میزان ریسک شما در یک معامله، با معامله دیگر متفاوت باشد و یا ممکن است برای تمام معاملات میزان ثابتی را در نظر گرفته باشید. برای مثال، می توانید هنگام معامله روزانه فیوچرز S&P 500 E-mini ، محدوده استاپ لاس را تا 4 استیک تعیین کنید و یا به عنوان مثالی دیگر، همیشه هنگام معاملات فیوچرز نفت خام محدوده آن را 10 تیک قرار دهید.
این مقادیر می توانند در معاملات افراد گوناگون متفاوت شوند، گاهی اوقات معامله گر در معاملات S&P 500 E-mini استاپ لاس خود را 3 تیک در نظر می گیرد و در زمانی دیگر و با در نظر گرفتن شرایط بازار، میزان این ریسک را به 4 یا 5 تیک می رساند. در هر معامله ای، باید اندازه استاپ لاس خود را مشخص کنید ( فاصله از نقطه ورودی در تیک ها). برای محاسبه اندازه سایز معاملات فیوچرز خود، باید میزان تیک یا استاپ لاس خود را تعیین کنید.
محاسبه سایز معاملاتی دلخواه فیوچرز
برای بازار فیوچرز، سایز معاملات در واقع تعداد قراردادهایی است که معامله می شوند ( حداقل یک قرارداد باید وجود داشته باشد). سایز معامله، با استفاده از ارزش تیک، ماکزیمم ریسک اکانت و ریسک معامله ( سایز استاپ لاس در تیک ها) محاسبه می شود. فرض کنید که 10 هزار دلار در حساب فیوچرز خود داشته باشید و برای هر معامله، 1% آن را تحت ریسک قرار می دهید. شما در حال معامله S&P 500 E-mini هستید که سایز تیک آن برابر با 0.25 و به ارزش 12.5 دلار است. هدف شما خرید روی قیمت 1250 است و استاپ لاس خود را روی 1249 ( استاپ لاس برای 4 تیک) قرار می دهید. براساس این اطلاعات، چه تعداد قرارداد می توانید بخرید؟
از فرمول زیر استفاده کنید:
ریسک معامله (به تیک) x ارزش تیک/ماکزیمم ریسک اکانت(به دلار)= حجم معاملاتی
حال اعداد را در فرمول بالا قرار می دهیم:
2 قرارداد= (12.5×4 دلار)/ 100 دلار
از آنجایی که هر قرارداد با ریسکی برابر با 50 دلار همراه است ( 4 تیک12.5x دلار)، در این صورت با خرید 2 قرارداد، مجموع ریسک خود را به 100 دلار می رسانید. در واقع محدوده و ماکزیمم ریسک شما در مجموع برابر با 100 دلار خواهد شد و اگر تنها یک قرارداد را بخرید، تنها نیمی از میزان مجاز ریسک را انجام داده اید. در این شرایط خرید 2 معامله، ایده آل ترین حجم معاملاتی را در اختیارتان قرار می دهد.
سخن پایانی درباره حجم معاملاتی فیوچرز
از فرمول بالا برای محاسبه حجم معاملاتی فیوچرز خود استفاده کنید. مهم نیست قرارداد معاملاتی فیوچرز شما چه چیزی باشد، میزان استاپ لاس و همچنین مقدار سرمایه حساب شما هم اهمیتی ندارد. برای هر معامله، میزان ماکزیمم ریسک را تعیین کنید و درباره سایز تیک و ارزش آن برای قرارداد معاملاتی فیوچرز اطلاعات کافی داشته باشید. برای استاپ لاس معاملات روزانه خود، محدوده تعیین کنید تا بتوانید میزان ریسک در معامله را محاسبه کنید و نقطه ایده آل خود را در آن تعریف کنید.
بالانس ( موجودی حساب شما بدون در نظر گرفتن معاملات باز) شامل مالیات، خدمات و سرویس های سرمایه گذاری نمی شود. این اطلاعات بدون در نظر گرفتن اهداف سرمایه گذاری ، تحمل ریسک یا شرایط مالی هر سرمایه گذار خاص ارائه می شود و ممکن است برای همه سرمایه گذاران مناسب نباشد. به یاد داشته باشید که سرمایه گذاری همیشه با ریسک همراه است و شما مجبور به پذیرش آن هستید.
دیدگاه شما