اگر شکست عشقی خورده اید برای درمان آن این مطلب را بخوانید
شاید دیده باشید که برخی افراد بعد از شکست عاطفی ، بهم خوردن نامزدی یا شکست در ازدواجشان ترجیح می دهند دیگر هیچ وقت ازدواج نکنند. آنها می گویند نمی توانند سایه عشق قدیمی را نادیده بگیرند و از فکر آن بیرون بیایند. واقعیت این است که خیلی از تاخیر ها در ازدواج، بی میلی و بی رغبتی به ازدواج یا ناتوانی در تصمیم گیری برای زندگی مشترک آینده، از همین جا سرچشمه می گیرد: ناتوانی از فراموش کردن یک شکست عاطفی.
باید بدانید که خاطرات گذشته ، اصلا قرار نیست فراموش شوند. همیشه به عنوان بخشی از زندگی شما باقی هستند و به جای تلاش برای فراموش کردن آنها، باید یاد بگیرید انسان می تواند از دست بدهد و همچنان زندگی کند. اصلا گاهی باید از دست داد. برای همه انسان ها هم پیش می آید و شرط بلوغ همین است. تازه بعدها متوجه می شوید رابطه ای که آنقدر برایش سرمایه گذاری کرده اید تا چه اندازه پوچ بوده و فردی ممکن است زمانی آدم جذابی به نظر برسد الزاما همسر خوبی نخواهد بود. گاهی باید پر قدرت از رابطه ای بیرون بیایید تا فرصت های بعدی را از دست ندهید.
چطور می شود بالغانه این افراد را کنار گذاشت و دیگر به سمت شان نرفت؟ با هزینه دادن، گریه کردن، فقدان، فهمیدن خامی ها، خودشناسی ، پیدا کردن نقش خودتان در این اتفاق و گرفتن تصمیم های بهتر برای آینده. ریشه اتفاق ها را پیدا کنید؛ چرا شما باید این افراد را جذب کنید؟ باید بدانید ریشه انتخاب های شما هوشیارانه است یا نه.
وقتی به پذیرش همه این ها برسید یعنی به پذیرش زندگی رسیده اید. ولی رشد زمانی است که وقتی به افکار دو سال گذشته تان فکر می کنید خنده تان بگیرد؛ همین بلوغ است. اما این را هم باید بپذیرید که رشد متوقف نشده و دو سال دیگر هم چیزهایی در زندگی وجود دارد که شما را شگفت زده خواهد کرد. این موارد تغییرهایی است که شما را در زندگی رشد می دهد.
اگر از ناکامی شما در عشق مدت هاست که می گذرد، به احتمال زیاد همچنان دچار احساسات و هیجانات منفی هستید، البته نه به شدت روزهای اول. گاهی ساعت ها به معشوق خود فکر می کنید و هر از چندگاهی وجودتان پر از اندوه می شود، خاطرات گذشته تازه می شوند و ناامیدی دوباره به جانتان می افتد، در این شرایط کارهای زیر در سازگاری به شما می تواند تا حدودی کمک کننده باشد:
۱-قبول کنید که همه چیز تمام شده است
رشد زمانی است که وقتی به افکار دو سال گذشته تان فکر می کنید خنده تان بگیرد؛ همین بلوغ است
در این برهه که مدتی است رابطه شما تمام شده است، پذیرش واقعیت برای شما راحت تر است. اولین قدم به سمت آینده ای روشن و مثبت این است که قبول کنید عشق تان را از دست داده اید. به واقع همانند تمامی درمان های روانشناختی، اولین قدم جهت بهبود، پذیرش مشکل است.
۲-مواظب باشید که عشق به نفرت تبدیل نشود
بعد از مدت کوتاهی وارد مرحله نفرت می شوید و فقط دوست دارید فریاد بزنید تا احساسات خود را خالی کنید، به شدت از همه چیز خشمگین هستید و هر قدر فرایند جدایی بیشتر طول بکشد، این خشم بیشتر خواهد شد. هم از خودتان عصبانی هستید هم از معشوق قبلی تان؛ اما بعد از مدتی به این نتیجه خواهید رسید که این جدایی اجتناب ناپذیر بوده است.
در واقع این خشم و غلیان احساسات خیلی طولانی نخواهد بود. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید تا از آنها انرژی بگیرید. سعی نکنید نفرت را جایگزین عشق کنید چون خود همین نفرت در شما احساسات متناقضی را به وجود می آورد که می تواند برایتان دردسرساز شود.
۳-بر ویژگی های مثبت خود تمرکز کنید
در این برهه به احتمال زیاد نظر مثبتی نسبت به خود ندارید و دائما در مورد خود منفی صحبت می کنید و شاید خود را لایق زندگی ندانید اما مطمئنا شما همچنان فرد ارزشمندی هستید که دارای ویژگی های مثبت فراوانی است اما شرایط شما قدرت دیدن این توانایی های مثبت را از شما گرفته است. پس بهتر است در گوشه ای بنشینید و لیستی از ویژگی های مثبت خود تهیه کنید؛ ویژگی هایی که قبل از عاشق شدن شما وجود داشت و همچنان نیز وجود دارد. با این کار دید مثبتی به خود پیدا خواهید کرد و خود را سزاوار دوباره زیستن خواهید دانست.
۴-از پیشگویی خودکامبخش بپرهیزید
خودتان را بشناسید، بعد تن به ازدواج دهید. تا زمانی که به عمق وجودتان نروید، خودشناسی نکنید و به گذشته تان سری نزنید، ۵ بار هم که طلاق بگیرید و مجدد ازدواج کنید با مشکل های مشابهی مواجه می شوید
بسیاری از افرادی که در عشق ناکام می شوند، باور دارند که دیگر عشق را تجربه نخواهند کرد و شخص دیگری آنها را دوست نخواهد داشت. جالب آنکه گاهی اوقات این باور به وقوع می پیوندد زیرا این افراد از پیشگویی خودکام بخش استفاده کرده اند. این اصطلاح روانشناسی بدین معنا است که مسئله و تفکری واقعیت می یابد، چون فرد انتظار واقعیتش را داشته و به گونه ای رفتار می کند که باعث اتفاق افتادن آن می شود.
شما و همه انسان ها لیاقت دوست داشته شدن و عاشق شدن را دارید اما هر قدر فردی بیشتر بگوید: «من هرگز عشقی نخواهم یافت» احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش می یابد؛ زیرا مثلا کمتر وارد گروه های اجتماعی می شود؛ برخورد دیگران را بیشتر کینه جویانه برداشت می کند، روابط سردتر با دیگران برقرار می کند؛ از کوچکترین رفتاری، فاجعه می سازد اما به طور متضاد، هر اندازه افق دیدگاه کسی روشن تر باشد، مثلا بگوید: «من چنان آدم شاداب و باطراوتی هستم که حتما همدمی پیدا خواهم کرد.» پیشگویی آینده عشقی او نیز روشن تر خواهد بود.
۵- از اشتباهات خود عبرت بگیرید
بعد از اینکه از دست احساسات منفی رها شدید، می توانید به رابطه گذشته خود به عنوان یک تجربه آموزنده بنگرید. در مورد علت جدایی و اینکه چه چیزی در نهایت باعث ناسازگاری شما شد بیندیشید. با اجرای این مرحله مطمئن خواهید شد که دیگر اشتباهات گذشته که در انتها منجر به جدایی خواهد شد را در رابطه جدیدتان تکرار نخواهید کرد.
یادتان باشد، ازدواج بدون مساله نیست. خودتان را بشناسید، بعد تن به ازدواج دهید. تا زمانی که به عمق وجودتان نروید، خودشناسی نکنید و به گذشته تان سری نزنید، ۵ بار هم که طلاق بگیرید و مجدد ازدواج کنید با مشکل های مشابهی مواجه می شوید. زندگی واقعی داستان نیست. باید زندگی، طبیعی باشد؛ جدل، قهر، فشار، خوشگلی، زشتی و… دارد.
آیا عشق ورزیدن، یک هنر است؟
اریک فروم ، روانکاو و جامعه شناس و نویسنده آلمانی است که در سال ۱۹۸۰ میلادی درگذشت. کتاب «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم یکی از آثار معروف این نویسنده و روانکاو شهیر است. اریک فروم راست می گوید که برای عشق و عاشقی، باید آموخت. باید یاد گرفت. عشق، مهارت می خواهد. رابطه جنسی، مهارت می خواهد. عین سرمایه گذاری در بورس، عین ماهی گیری، عین نقاشی و موسیقی. همه چیز، مهارت می خواهد و مهارت ،آموختنی است و ارث پدری نیست که به کسی به ارث برسد.
اولین قدم آن است که بدانیم، عشق یک هنر است. همان طور که زیستن یک هنر است. همان طور که شاد زیستن یک هنر است. همان طور که شفاف اندیشیدن یک هنر است. اگر ما هنر بهتر شکست خوردن در سرمایه گذاری بخواهیم یاد بگیریم که چگونه می توان عشق ورزید، باید همان راهی را انتخاب کنیم که برای آموختن هر هنر دیگر، مثل موسیقی و نقاشی به آن نیاز داریم.
مراحل آموختن یک هنر چیست؟
آموختن هنر، ۲ مرحله دارد. اولی تسلط به جنبه نظری و دوم تسلط بر جنبه عملی. اگر بخواهید هنر پزشکی را بیاموزید، باید بدن انسان و بیماری های گوناگون را بشناسید. اگر همه معلومات نظری را بیاموزیم، باز شایستگی پزشکی را نداریم. تنها پس از تجربه زیاد ممکن است در این کار مسلط شویم. یعنی وقتی که نتیجه معلومات نظری من با آنچه از راه تجربه حاصل شده، با هم یکی شود .
آیا می توان تصور کرد که فقط چیزهایی که ما را به پول و مقام می رسانند، ارزش آموختن دارند وعشق که فقط برای روح مفید است و به مفهوم امروزی، سودی عاید ما نمی کند، فقط یک امر تفنیی است که ما حق نداریم نیروی چندانی به آن تخصیص دهیم؟
نظریه عشق
هر نظریه ای درباره عشق، باید با نظریه انسان، یا نظریه هستی بشر آغاز شود. وقتی که ما ، عشق یا به سخت بهنر، چیزی نظیر عشق را در حیوانات مشاهده می کنیم، به خوبی می بینیم که دلبستگی آن ها جزیی از سلسله غرایز آن هاست. اکنون در انسان، فقط ته مانده ای از این سازمان غریزی را می توان جست و جو کرد.
آنچه لازمه هستی انسان است، بیرون آمدن از دنیای حیوانی و سرپیچی از هر گونه انطباق غریزی است. انسان می تواند صرفا از طریق تکامل قوه عاقله خود، با دست یافتن به هماهنگی جدید، یعنی نوعی هماهنگی انسانی، به جای هماهنگی از دست رفته دوران پیش از انسان، که دیگر بازگشت پذیر نیست، پیش برود.
پس، عمیق ترین احتیاج بشر، نیاز است به غلبه بر جدایی و رهایی از این زندان تنهایی. شکست مطلق در رسیدن به این غایت، کار آدمی را به دیوانگی می کشاند. زیرا غلبه بر هراس، ناشی از جدایی مطلق، تنها توسط آن چنان کناره گیری قاطعی از دنیای خارج میسر است که احساس جدایی را نابود کند.
اگر حصول اتحاد بین دو شخص را عشق بنامیم، عشق، فعال بودن است نه فعل پذیری. پایداری است، نه اسارت. به طور کلی، خصیصه فعال عشق را می توان چنین بیان کرد که عشق در درجه اول، نثار کردن است نه گرفتن.نثار کردن چیست؟
ممکن است سوال ساده ای به نظر برسد. ولی پر از ابهام است. معمول ترین اشتباه مردم این است که نثار کردن را ترک چیزها، محروم شدن، قربانی گشتن یکی می دانند. کسانی که هنوز منش های آن ها به اندازه کافی رشد نیافته و از مرحله گرفتن سود بردن و اندوختن فراتر نرفته است، از کلمه نثار کردن درکی همانند مفهوم فوق دارند.
آیا عشق یک هنر است؟ اگر هنر باشد، آیا به دانش و کوشش نیاز دارد؟ آیا عشق، احساس مطبوع است که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد، یعنی چیزی است که اگر بخت یاری کند، آدمی به آن گرفتار می شود؟
این به آن معنی نیست که مردم، عشق را مهم نمی انگارند. مردم تشنه عشق هستند. فیلم هایی که مردم درباره داستان های عاشقانه شاد یا غم انگیز می بینند، بسیار است. مردم به صدها آواز مبتذل عاشقانه گوش می دهند . با وجود این، به ندرت کسی این اندیشه را به دل راه می دهد که در عشق، نیاز به آموختن نکته ها و چیزها دارد.
مشکل بسیاری از مردم در وهله اول این است که دوستشان بدارند، نه این که خود «دوست بدارند» یا استعداد مهر ورزیدن را داشته باشند. بعضی ها سعی می کنند تا به اقتضای موقعیت اجتماعی خود، مردمانی موفق صاحب قدرت و ثروت باشند و این در مورد مردان بیشتر صادق است. زنان بیش تر می کوشند تا با پرورش تن، جامه برازنده وغیره آراسته و جالب بنمایند.
هر دو گروه سعی می کنند با رفتاری خوشایند و سخنانی دل انگیز و با فروتنی و یاری به دیگران و خودداری از رنجاندن آن ها، خود را در دل مردم جای دهند. آن چه اغلب مردم در فرهنگ امروز ما، از محبوب بودن می فهمند، اساسا معجونی است از مردم پسند بودن و جاذبه جنسی.
علت این که می گویند که در عالم عشق، هیچ نکته آموختنی وجود ندارد این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق، مشکل معشوق است نه مشکل استعداد. مردم، دوست داشتن را ساده می پندارند و بر آنند که مساله، تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب یا محبوب دیگران بودن است. که به آسانی میسر نیست.
2کتاب از اریک فروم
اریک فروم می گوید که در دهه بیست قرن بیستم میلادی، دختری که سیگار می کشید و مشروب الکی می نوشید و خشونت و جاذبه جنسی داشت، در نظر مردان، جالب بود. امروز، اقتضای روز ، علاقه به زندگی خانوادگی و حجب و حیا شده است. در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، مردم بایستی پرخاشگر و جاه طلب باشند. در حالی که امروز باید اجتماعی و صبور بود تا کالای جالبی به نمایش بگذاریم.
به هر صورت، احساس عاشق شدن معمولا با توجه به این حقیقت به وجود می آید که چه کالای انسانی در دست داریم و چگونه می توان آن را با دیگران مبادله کنیم. من می خواهم معامله کنم. متاع، باید از دیدگاه ارزش های اجتماعی، مطلوب باشد. انسان ها گاها در روابط عاشقانه خود نیز، همان روال داد و ستد رایج در بازار کالا و کار را به کار می گیرند.
اشتباه دیگری که در موضوع عشق، اکثر مردم به آن مبتلا می شوند، این گمان است که فکر می کنند که عشق، نیازی به آموختن و آموزش ندارد. این حس از این جا سرچشمه می گیرد که احساس اولیه عاشق شدن را با حالت دائمی عاشق بودن یا بهتر بگوییم ، در عشق ماندن، اشتباه می کنیم. اگر دو نفر که همواره نسبت به هم، بیگانه بوده اند ، چنان که همه ما هستیم، مانع را از میان خود بردارند و احساس نزدیکی و یگانگی کنند، این لحظه یگانگی، یکی از شادی بخش ترین و هیجان انگیز ترین تجارب زندگی شان خواهد شد.
این تصور که هیچ چیز، آسان تر از عشق ورزیدن نیست، گر چه هر روز شواهد بی شماری، خلاف آن را ثابت می کند، هم چنان بین مردم رایج است. هیچ فعالیتی، هیچ کار مهمی وجود ندارد که مانند عشق، با چنین امیدها و آرزوهای فراوان شروع شود و به این سان، همواره به شکست می انجامد. اگر این وضع در کارهای دیگر پیش می آمد، مردم مشتاقانه به دنبال دلایل شکست می رفتند و راه ترمیم را پیدا می کردند.
از آنجا که رفتن از راه دوم در مورد عشق غیر ممکن است، پس برای غلبه بر شکست، تنها یک راه باقی می ماند و آن، مطالعه دقیق علت شکست و دریافتن معنی واقعی عشق است.
عشق مادر به فرزند، بهترین شکل عاشقی در جهان است
نثار کردن، بهترین و برترین مظهر قدرت آدمی است. در حین نثار کردن است که من قدرت خود، ثروت خود و توانایی خود را تجربه میکنم. تجربه نیروی حیاتی و قدرت درونی، که به این وسیله به حد اعلای خود می رسد. مرا غرق در شادی می کند.
ابتدایی ترین مثل آن در مسایل جنسی به چشم می خورد. نقطه اوج کشش جنسی مرد، همان عمل نثار کردن است. مرد، هستی خود یعنی عضو جنسی خود را به زن می دهد. در لحظه اوج لذت جنسی نیز، نطفه خود را به او می دهد. اگر مرد توانا باشد، چاره ای جز نثار کردن ندارد. اگر نتواند نثار کند، ناتوان است. برای زن نیز، جریان غیر از این نیست. گر چه پیچیده تر است. زن از وجود خودش به طفلی که در شکم دارد، زندگی می دهد. به کودک خود شیر می دهد و گرمای بدنش را به او نثار می کند.
در دنیای مادیات، نثار کردن یعنی غنی بودن. آن که می دهد، غنی است نه آن که بسیار دارد. آن که توانایی بخشیدن از خودش را دارد، بی نیاز است. او خود را منزله انسانی، احساس می کند که قادر است از هستی خودش به دیگران ببخشد. فقط کسی نمی تواند از بخشیدن اشیای مادی لذت ببرد که قادر نباشد از حداقل ضروریات زندگی پا را فرا تر بگذارد.
این که عشق به دلسوزی نیاز دارد، به وضوح، در مادر به فرزند دیده می شود. اگر مادر به فرزندش توجه نکند، هرگز نمی توان صمیمیت عشق را قبول کرد. عشق او زمانی ما را تحت تاثیر قرار می دهد که ببینیم که برای کودکش، دلسوزی می کند. عشق عبارت است که رغبت جدی به زندگی و پرورش آن چه به آن نیاز داریم.
هرجا رغبت ، جدی نبود، عشق هم وجود ندارد. آدمی، چیزی را دوست دارد که برای آن رنج برده باشد، رنج، چیزی را بر خویشتن هموار می کند که عاشقش باشد.
احساس مسئولیت کردن، یعنی توانایی و امادگی برای پاسخ دادن. دلسوزی وتوجه، جنبه دیگری از عشق را در بر دارد و آن احساس مسئولیت است. امروز، احساس مسئولیت با اجرای وظیفه یعنی چیزی که از خارج به ما تحمیل شده است، اشتباه گرفته می شود. احساس مسئولیت ، امری ارادی است، پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر. خواه بیان شده باشد خواه نباشد.
احترام در عاشقی
اریک فروم می گوید که اگر در عشق، احترام نباشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطه جویی و میل به تملک دیگری سقوط می کند. منظور از احترام، ترس نیست. بلکه توانایی درک طرف، آن چنان که وی هست و آگاهی از فردیت بی همتای اوست. اما رعایت احترام دیگری، بدون شناختن او ممکن نیست. اگر دلسوزی و احساس مسئولیت را دانش رهنمون نباشد هر دوی آن ها کورد می شوند. دانشی که زاده عشق است، سطحی نیست. دیدن دیگران، آن طور که هستند نه آن طور که من می خواهم. .. .
اریک فروم در تعریف عشق می گوید که نفوذ فعالانه در شخص دیگر که ضمن آن، شوق به دانش در نتیجه وصل، آرام می شود. عشق نابالغ می گوید که من تو را دوست دارم، برای این که به تو نیازمندم. عشق رشد یافته می گوید که «من به تو نیازمندم، چون دوستت دارم».
هنر باختن
همه ما در تلاش هستیم راهحلهایی عملی برای دنیای نا اطمینان بازار کار آینده بیابیم. این نا اطمینانی در برخی کشورها ناشی از افزایش توان هوش مصنوعی و غلبه آن بر انسان در انجام کارها و در برخی دیگر حاصل شرایط اقتصادی بد و ناپایدار است.
این نا اطمینانی نهتنها انگیزه کار را از ما میگیرد بلکه میتواند با القای حس باختن یا شاید هم باختن واقعی به یک فاجعه ختم شود. شاید برای اینکه بتوانیم در این جهان پرتلاطم، آرام و پرانرژی بمانیم، به یک تغییر یا تمرین ذهنی و روانی نیاز داریم.
برنده همهچیز را میبرد، بازنده میمیرد
ما در دنیایی زندگی میکنیم که در آن برندهها صاحب همهچیز میشوند و بازندهها آنچه دارند را هم از دست میدهند. راستش بیشتر شبیه قمار است تا زندگی. قماری که در آن شانس بیش از هر چیز دیگری نقش بازی میکند. مهم هم نیست شما چقدر مهارت دارید یا تلاش میکنید، اگر بدشانسی بیاورید میبازید. همهچیز را میبازید.
زمانی که هنوز کودک هستیم، ما با رقابتی همیشگی بزرگ میشویم. رقابت با دیگر خواهرها و برادرها برای جلبتوجه والدین، رقابت با همکلاسیها برای گرفتن نمره خوب و دوست شدن با افرادی خاص در مدرسه، برنده شدن در مسابقات، آزمونها و هزاران رقابت پیدا و پنهان.
بعدها هنگامیکه وارد بازار کار میشویم یاد میگیریم چگونه در رقابت با دیگران برنده شویم و برای برنده شدن همواره باید بازی کنیم.
راستش در پس هر پیروزی یک تلخ پنهانهم وجود دارد.
در مباحث مدیریتی و دنیای کسبوکار دستورالعملهای زیادی برای بردن مشتریان از دست رقبا، بردن یک رقابت و برنده شدن در بازار بورس وجود دارد.
در دنیای کسبوکار، تجارت و سیاست و تقریبا در تمامی حوزهها، پیروزی همواره اتفاقی شیرین است و باختن همواره تلخ و دردناک؛ اما اگر عمیقتر ببینیم راستش در پس هر پیروزی یک تلخ پنهانهم وجود دارد.
اگر در اینترنت جستجو کنید یا مقالههای پیشین ما را بخوانید، میتوانید هزاران مطلب از بنیانگذار استارتآپ، رهبران تجاری و نویسندگان گوناگون که نالهکنان از شکستهایشان میگویند، بیابید. شاید آنقدر این شکستها بر ایشان سخت است که همهچیز را تمامشده میپندارند؛ اما راستش شکست خوردن مساوی با باختن نیست.
شکستخورده برمیخیزد، بازنده تمام میشود
ممکن است شما سریع شکست بخورید. همانند اتفاقی که در دنیای استارپاپهای فناوری همواره میافتد اما شکست بسیار متفاوت از باختن است. باختن میتواند پر رنج، پرتلاطم و کند باشد. در باختن احتمالا دیگر امکانی برای آغاز دوباره وجود ندارد.
اگر شکست خوردهایم میتوانیم آن را جبران کنیم؛ اما وقتی باختیم، دیگر باختهایم و تمام. این یک مشکل است. مشکلی که زندگی انسانهای بسیاری را میگیرد. باختن هنر میخواهد. کار هرکسی هم نیست.
برای دههها ما فضای زندگی خود را آنقدر کوچک کردهایم که وقتی ببازیم، شرمساری اجتماعی برایمان نداشته باشد. کسی نداند که باختهایم. عقده ما برای پیروزی و پیروز شدن فشاری برای ایجاد بازدهی و افزایش آن ایجاد کرده است.
جامعهای که تنها هنر باقیمانده در آن هنر معامله است، یک جامعه شکست خورده است.
جامعهای که تنها هنر باقیمانده در آن «هنر معامله» است، در جایی که برندهها همان بهترین معاملهگران هستند و همه فقط چیزی را میگیرند که بهایش را پرداخت کرده باشند، یک جامعه شکستخورده است.
در این جامعه فضایی ایجاد میشود که همهکس قیمت همهچیز را میدانند اما ارزش هیچچیزی را نمیفهمند. در این جامعه ما در عطش منابع مادی و معنوی برای شکوفایی خواهیم بود.
امروزه اصول اقتصاد در همه جنبههای زندگی ما ریشه دوانیدهاند. ما از یک اقتصاد بازار محور، یک جامعه بازار محور ساختهایم که در آن منطق تجارت قلب سیاست و ساختار جامعه را میخورد. ما کاری کردهایم که همه افراد نگاه مبادلهای داشته باشند. نگاهی که در آن یا میبرید یا میبازید. این نگاه در نظریه بازی، با نام بازیهای جمع-صفر (Zero-sum game) شناخته میشود؛ یعنی هر بردنی مستلزم باختن فرد دیگری است.
بازی برد و بخت و آیندهای باخته
در فضای کار آینده، باختن یک ویژگی ضروری خواهد بود. نهتنها بهعنوان روشی برای نمایش و ساخت شخصیت ما، بلکه بهعنوان یک ویژگی زمانه خواهد شد.
کار، دیگر ابزار قابلاتکایی برای تغییر میزان ثروت، ایجاد پایداری در اقتصاد و هویتسازی ما نخواهد بود. با رباتها و نرمافزارهایی که در دو دهه آینده ۵۰ درصد نیروی کار انسانی را بیکار میکنند، شغلهای زیادی از بین خواهند رفت، چرخه اشتغال کوتاه خواهد شد و اقتصاد گیگها ظهور خواهد کرد.
در این دنیای کار بسیار انعطافپذیر ما حقوق انسانی کمتر، قدرت پایینتر و کنترل کمتری روی کارمان خواهیم داشت.
تقابل با ماشینها که برای پیروزی، سرسخت و خشن هستند، خود ما را به ماشینهایی هوشمندتر تبدیل خواهد کرد.
بسیاری از ما در شرایط غیرمنصفانهای برای رقابت با ماشینهای بسیار هوشمند جهت بیشینه کرده بهرهوری خواهیم زیست. تقابل با ماشینها که برای پیروزی، سرسخت و خشن هستند، خود ما را به ماشینهایی هوشمندتر تبدیل خواهد کرد.
شاید در این جهان جدید تنها دژ و پایگاه پایدار ما، توانایی ما برای باختن باشد. ماشینها ممکن است دیگر درست کار نکنند و خراب شوند. آنها میتوانند شکست بخورند اما نمیتوانند ببازند.
برخلاف ماشینها ما میتوانیم انتخاب کنیم که اخلاقی زندگی کنیم، حتی زمانی که میتوانیم برنده شویم و میفهمیم که این برنده شدن به لحاظ اخلاقی بیارزش است، بازی را عمدا میبازیم. برندهها برای چیزی که ازدسترفته است، دیگر نمیجنگند. بقیه ما هم باید اینگونه باشیم.
قواعد دنیای جدید
در این جهان جدید لازم است ما سیستمها و قواعدی بسازیم که اجازه بدهند هنگامیکه باختیم، خود را دوباره بیابیم. شاید برای این کار لازم است خدمات بهداشت درمانی، مشاوره تغییر شغلی و حتی کارهای هنری که به ما دسترسی و ارتباط به زندگیها یا جهانهای خارجی و گمشده دیگر میدهند، بسازیم.
ما در این مسیر همچنین رهبرانی لازم داریم که در چیزهای که برنده شدهاند، تواضع داشته باشند یا اینکه بتوانند عطش انسانها برای ایجاد تساوی اجتماعی واقعی را پاسخ دهند. رهبرانی که هدفشان فقط راضی کردن مشتری یا ایجاد ثروت یکسویه نباشد.
باید سازوکارهایی بسازیم که جامعه فقط برندهها را نبیند و برای برخاستن بازندهها هم کاری بکند.
کاری که همهمان باید انجام دهیم باختن با خوشنامی است. این کار به یادمان میاندازد که چیزهایی ارزشمندتر از بردن وجود دارند. فرصت بسیار بزرگ پیش روی ما، این است که بفهمیم باختن بخشی جداییناپذیر از زندگی انسان است. باید این نکته را مثل جمله مشهور دکارت هنر بهتر شکست خوردن در سرمایه گذاری همواره به یاد داشته باشیم. «من میبازم پس هستم».
من میبازم یعنی هستم
در مسابقات دوچرخهسواری پرچم زرد مسابقه به ورزشکاری اهدا میشود که پیشرو مسابقه و برنده است. کسی که آخرین جایگاه را در این مسابقه دارد چنین افتخاری دریافت نمیکند. در این نوع مسابقات به فردی که پس از همه از خط پایان عبور کرده است، چراغدار (Lanterne Rouge) میگویند. چیزی مثل چراغ عقب اتومبیل که نشاندهنده انتهای وسیله است. ریشه آنهم به فانوس انتهای قطار باز میگردد.
در این مسیر که ما داریم همهچیز را در اختیار تفکر ماشینی قرار میدهیم و همهچیز را به آن میبازیم، بهتر است کمی توقف کرده و به مسیر زندگیمان فکر کنیم. ما نباید شکست حرفهای یا شکست شخصی را یک دستانداز در جاده زندگی ببینیم. بلکه باید بپذیریم که این بخشی از زندگی همه انسانها است.
بنیاد برکت ۱۵۰ میلیارد تومان در قم سرمایهگذاری میکند
شهردار قم با بیان اینکه بنیاد برکت در صدد سرمایهگذاری 150 میلیارد تومانی در شهر است گفت: به دنبال همین مساله هم 150 میلیارد تومان شهرداری مشارکت خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری برنا از قم، سیدمرتضی سقائیان نژاد در دویست و بیستمین جلسه شورای اسلامی شهر قم که به صورت فوقالعاده دوشنبه شب در سالن جلسات ساختمان شهید باکری برگزار شد، با بیان اینکه نباید فضایی علیه شورا ایجاد شود گفت: برخی مواردی که در شورا مطرح میشود تبلیغاتی را علیه شورا به راه میاندازد.
وی گفت: مواردی که در شورا و در طرحها و مصوبات مطرح میشود جوسازی علیه شورا ایجاد میکند و ما نباید اجازه دهیم که با دست خودمان این مسایل مطرح شود.
شهردار قم تصریح کرد: برخی با بررسی برخی موارد میگویند عدهای منتظرند تا دست و پای شهرداری را ببندند؛ به اندازه کافی تبلیغات علیه شورا وجود دارد چرا ما با دست خودمان در حال ایجاد فضای تبلیغات منفی علیه شورا هستیم.
وی با تاکید بر اینکه برهم نزدن شاخصهای اصلی بودجه و انعطاف پذیری آن جزو اصول است افزود: اینجا بحثی در خصوص مسایل بین افراد نداریم.
سقائیاننژاد با تاکید بر اینکه سکوک بدهکاریهای سنواتی است که زیرمجموعه بودجه باید هزینه شود گفت: بودجه شهرداری قالبهای مشخصی دارد، ما یکسری دیون، طرح عمرانی و جاری داریم که بودجه بر همین اساس پیشبینی شده است.
وی با اشاره به پیگیریهای مدیریت شهری برای تامین بدهیهای دولت به شهرداری خاطرنشان کرد: با وجود مشکلاتی که وجود دارد همه مدیران شهری، نمایندگان مجلس و مدیران استان پیگیر هستند تا قبل از پایان سال این 700 میلیارد به شهرداری ارائه شود.
شهردار قم با بیان اینکه بنیاد برکت در صدد سرمایهگذاری 150 میلیارد تومانی در شهر است گفت: به دنبال همین مساله هم 150 میلیارد تومان شهرداری مشارکت خواهد کرد.
وی با تاکید بر اینکه شهرداری با تمام توان به دنبال تحقق بخشهای مختلف بودجه است گفت: حرکتهای ما به خوبی جلو میرود و ما انتظار داریم شورا با دید باز به فعالیتهای شهرداری نگاه کرده و در پرتو اعتماد بتوانیم معضلات شهر را پشت سر بگذاریم.
گفت و گوی رامین غفرانی با قهرمان پیشرفت محمد جهانگیری
سال اول به دلیل اینکه من مدرسه تیز هوشان بودم و درسم هم خوب بود همه از من انتظار پزشکی داشتن ولی با دیدن نتیجه متعجب شدیم اما من به دلیل توانایی ای که در خودم میدیدم تصمیم گرفتم که پشت کنکور بمونم
محمد جهانگیری در یک نگاه
رتبه کنکور98 در سهمیه منطقه 2: 8531
رتبه كنكور 99 در سهميه منطقه2 : 5723
رتبه كنكور 1400 در سهميه منطقه2: 507
رشته قبولي : پزشکي|دانشگاه علوم پزشکي کرمانشاه | روزانه
عيار كانوني : سال يازدهم ، دوازدهم و دوسال پشت كنكور، به مدت 4 سال
درصدها:
سال 98:
ادبيات 17/4 ، ديني 58/4 ، عربي 68/0 ، زبان 58/7، رياضي 32/3 ، زيست 78/7 ،فيزيك 71/2،شيمي 57/9
سال 99 :
ادبيات 36، ديني64 ، عربي 70/7 ، زبان 61/4 ، رياضي 53/4 ، زيست 51/6 ، فيزيك 56/4 ، شيمي 23/4
سال 1400:
ادبيات 50/7، ديني 88/0 ، عربي 69/4 ، زبان 90/7 ، رياضي 38/3 ، زيست 49/4 ، فيزيك 35/7 ،شيمي 51/5
دلیل اینکه سه بار درکنکور شرکت کردید چه بود؟
سال اول به دلیل اینکه من مدرسه تیز هوشان بودم و درسم هم خوب بود همه از من انتظار پزشکی داشتن ولی با دیدن نتیجه متعجب شدیم اما من به دلیل توانایی ای که در خودم می دیدم تصمیم گرفتم که پشت کنکور بمونم
نظرخانواده شما برای اینکه دوباره کنکور دهید چه بود؟ چگونه شماراهمراهی کردند؟
خانواده من با دیدن نتیجه سال اول می دانستند که لیاقت من این است که نتیجه خیلی بهتری بگیرم. سال دوم با اینكه نتیجه بهتر شد ولی برای قبول شدن در سه رشته برتر کافی نبود. خانواده بیشتر متمایل بودند که انتخاب رشته کنم و هرچی قبول شدم بروم ولی من به خانواده اطمینان دادم که لیاقتم بیشتر از این است و قول دادم که تلاش خودم را انجام دهم و با این حال آن ها هم قبول کردند و با اینکه نگرانی ها و گوشزد هاشون بیشتر شد ولی واقعا در این سه سال برایم ذره ای کم نگذاشتند.
فکر می کنید چه دلایلی باعث شد که در دو سال اول نتیجه نگیری؟
عامل مهم تر عبارتند از: نداشتن برنامه ریزی، وقت تلف کردن زیاد و سردرگم بودن در مطالعه تاثیرات زیادی در نتیجه نگرفتن من داشتند
سال اول من اصلا با فضای کنکور آشنا نبودم و درس خواندنم اصلا طبق برنامه و از روی اصول نبود و با شیطنت درس می خواندم. به خاطر همین نتیجه سال اول اصلا آن طورر که باید میشد، نشد. سال دوم خیلی بیشتر درس خواندم و از یکی از مشاورای برتر کنکور هم برنامه تهیه کردم ولی چون برنامه ای که داشتم در بعضی از موارد با کتاب ها و منابعی که داشتم و با بودجه بندی آزمون ها هماهنگ نبود بازهم با اینکه رتبه ام بهتر شد ولی آن نتیجه ای که می خواستم را نگرفتم. برای سال سوم خودم پیش قدم شدم و طبق برنامه کانون برای خودم شروع کردم به برنامه نوشتن. این برنامه ریزی بر اساس کتاب هایی که داشتم ، تعداد تست هایی هرکدام داشتند و طبق مباحث آزمون. به خاطر همین با این که کمتر از سال دوم درس خواندم ولی به خاطر اینکه اصولی خواندم توانستم نتیجه دلخواهم را بالاخره به دست بیاورم..
سال اخر تفریح هم داشتی؟
من سال آخر کمتر از سال دوم درس خواندم ولی چون برنامه ریزی خوبی داشتم هم توانستم به خوبی درسهایم رو بخوانم و هم توانستم به اندازه کافی تفریح کنم. بیشتر دانش آموزان فکر می کنند باید طوری درس بخوانند که اصلا وقتی برای تفریح نداشته باشند ولی نکته مهم این است که برنامه ی خوب برنامه ای است که اآن قدر اصولی باشد که به اندازه کافی وقت هم برای تفریح و تقویت روحیه وجود داشته باشد. منتها به اندازه و نه خیلی زیاد.
با چه چالش هایی در سال آخر روبرو بودی؟
سال آخر فشار خیلی زیاد بود. طوری که چند ماه اول بعضی روزها در خوابیدن هم دچار اختلال شده بودم. از چالش های سال آخر میتوانم به حرف هایی که پشت سر من می زدند نیزاشاره کنم. مثلا زنگ م یزدند می پرسیدند محمد چی قبول شده است؟ امسال که سه رشته رو قبول نشده بازهم می خواهد بماند؟ هر سال رقابت سخت تر می شود هااا. یکی از آشناهایمان سال سوم مانده رتبش اش بدتر شده؟!. محمد با همین رتبه هم رشته های پیراپزشکی خوبی قبول می شود بازهم می خواهد یه سال دیگر ریسک کند؟ و هنر بهتر شکست خوردن در سرمایه گذاری از این حرف ها. که اصلا من دوست نداشتم و اعصابم را به هم می ریخت. یک چالش دیگر هم برنامه ریزی و مدیریت درس خواندن بود که سعی کردم به بهترین روش انجام بدهم و روی هنر و روش های آزمون دادن هم سعی کردم خیلی کار کنم..
در درسی نحوه مطالعه ات را تغییر دادی که باعث پیشرفتت شود؟
من در دوسال اول روی عمومی ها زیاد حساب باز نکردم و درصدهای خوبی نزدم و همین باعث شد رتبه هایم آن طور که باید نشوند. در سال آخر روی عمومی هایم حساب ویژه ای باز کردم و برای هرکدام یه کتاب تست خوب خریدم و وقت زیادی روی آن گذاشتم . یکی دیگر از تغییرات، نحوه مطالعه ام در درس ریاضی بود. دوستان عزیزم اگه می بینید که شما در یک درس هرچقدر تست می زنید و تمرین می کنید ولی درصدتان در آزمون ها زیاد نمی شود و دارید درجا می زنید حتما منبعتان عوض کنید و روی یک منبع بهتر سرمایه گذاری کنید. من این کاررا کردم و در درس ریاضی نتیجه ای را که می خواستم را به دست آوردم.
از چه منابعی از کانون استفاده می کردید؟ چه ویژگی مهمی داشتند؟
من از کتاب 10 مجموعه کنکور 98 کانون و سه سطحی زیست شناسی استفاده کردم و ازآن ها راضی بودم. کتاب های سه سطحی کتاب های مناسبی برای پیشرفت هستند و چون از سطح ساده به سخت طراحی شده اند و باعث می شوند که بتوانیم خودمان رو بهتر بسنجیم و بدانیم که در چه سطح و در هر سطح که هستیم، با حل سوال های سطح بالا تر باعث پیشرفت خودمان شویم.
آیا آزمون را تحلیل می کردید؟
به یقین می توانم بگویم اگه در سال های قبل نتیجه لازم رو نگرفتم به دلیل تحلیل نکردن آزمون ها بوده است. آزمون بدون تحلیل هیچ فایده ای ندارد و اصلا باعث پیشرفتتان نخواهد شد و این تحلیل کردن آزمون است که سکوی پرتاب شما برای پیشرفت است. من در سال های اول با این که همه جا حرف از تحلیل آزمون می زدند بی توجهی کردم ولی سال آخر خودم به این نتیجه رسیدم که این کار رو باید انجام بدهم چون مهم تر از خود آزمون تحلیل کردن آن است. من برای تحلیل آزمون سوال هایی که نزدم یا غلط زدم و آن هایی را که احساس می کردم دارای نکته هستند را بررسی می کردم طوری که یه دفترچه کوچک داشتم و بعد از این که عمومی هارو تحلیل می کردم برای اختصاصی ها به ترتیب نکات مهم را برای هر درس از روی پاسخ نامه، در دفترچه مخصوص تحلیل آزمونم می نوشتم و هر از چند گاهی مرورشان می کردم چون به جرات می گویم که نکات بسیار بسیار خوبی از این کار برای شما مشخص می شود و می تواند خیلی کمکتان کند..
ازچه مطالبی در سایت و مجله استفاده می کردید؟
من جدا از صفحه شخصی هر از چند گاهی به سایت کانون سرمی زدم و از مطالبی که برای مدیریت آزمون و قهرمانان پیشرفت بود، استفاده می کرد.م چون یکی از ضعف های من مدیریت زمان در آزمون ها بود و بیشتر موارد برای آزمون وقت کم می آوردم ولی با این روش ها توانستم به خوبی مدیریتشان کنم. از قسمت قهرمانان پیشرفت هم روش های مطالعه و توصیه هایی که می کردند رو می خواندم ودر برنامه ریزیم به کار می بردم چون این بچه ها یک بار طعم شکست رو چشیده بودند و با اصلاح بعضی از عادات و روش ها توانسته بودند که به نتیجه برسند.
آیا برنامه ریزی شما دوهفته ای بود؟
برنامه ریزی من بعضی اوقات دو هفته ای و بعضی اوقات چهار هفته ای بود. همان طور که گفته بودم سال دوم من مشاور گرفتم و طبق آن برنامه پیش رفتم ولی نتیجه نگرفتم. برای سال آخر طبق برنامه کانون که هر دو هفته بود، تعداد تست ها را از کتاب تست هایی که داشتم در می آوردم و چهل تا چهل تا یا پنجاه تا پنجاه تا تقسیم می کردم که بدانم برای هر درس چند تا باکس مطالعاتی باید بخوانم و طبق ان برای خودم در طی دو هفته برنامه ریزی می کردم. در بیشتر مواقع روزی دوتا سه درس اختصاصی و دو تا سه درس عمومی می خواندم که روزانه چهار یا پنج درس رو بتوانم بخوانم.
البته برنامه ریزی من اغلب دو هفته ای بود که با برنامه آزمون هایم هماهنگی داشته باشد. چون طبق مباحث برنامه کانون برای خودم برنامه ریزی می کردم. نکته ای که مهم بود این بود که من در برنامه ریزی جمعه هایی را که آزمون نداشتیم را برای جبران برخی از درس ها که عقب افتاده بودم می گذاشتم خالی می گذاشتم و همچنین جمعه هایی هم که آزمون بود بعد از آزمون بقیه روز رو صرف استراحت و تحلیل آزمون می کردم.
چطور با کانون آشنا شدید؟ چند سال عضوکانون بودید؟ مهم ترین ویژگی ازمون های کانون از نظر تو چه بود؟
من تعریف آزمون های کانون رو از اطرافیان و دوستان زیاد می شنیدم و از سال یازدهم دبیرستان در کانون ثبت نام کردم و سال های یازدهم و دوازدهم و دوسال پشت کنکور رو در کانون بودم.
مهم ترین ویژگی آزمون های کانون از نظر من مرور کامل بر همه درس های کنکور و سوالات سطح بالا و نکته داری هست که در آزمون ها استفاده می شود. برنامه ای هم که آزمون ها طبق آن برگزار می شود بسیار عالی و قدم به قدم پیش می رود و باعث می شود همه مباحث و درس ها را در وقت مناسب بخوانیم و به موقع مرور کنیم.
روش مطالعه تو برای هر درس چگونه بود؟
روش مطالعه من این طور بود که اول درس نامه هر درس رو بطور کامل می خواندم و بلافاصله شروع به تست زدن و مارک دار کردن سوالات مهم ، خواندن پاسخ نامه سوالات مهم ، سوالاتی که نزدم و غلط زدم و هایلایت کردن نکته های پاسخ نامه برای مرور بود. نقطه قوت من توی دوسال اول درس زیست شناسی بود ولی سال آخر با پخش کردن مناسب زمان مطالعه برای همه درس ها، درس ریاضی نقطه قوت من شد. در درس عمومی هم درس های دینی و زبان قوی بودم ولی در درس فارسی خیلی ضعف داشتم که با تست زدن زیاد برای آن درس توانستم تقویتش کنم.
روش مطالعه زیست را توضیح می دهی؟
برای زیست شناسی من هربار درس نامه کتاب درسی رو می خواندم . برای بار دوم برای هر فصل کل درس نامه کتاب تست را کار می کردم و نکته های مهمی که در کتاب درسی نبود را در آن هایلات می کردم که دفعه بعد، بعد از خواندن کتاب درسی فقط آن نکته هایی را که هایلایت کرده ام م را مرور کنم. نکاتی هم که از پاسخ نامه تست ها در می آوردم را در حاشیه کتاب درسی یادداشت می کردم.
ریاضی را چگونه کار می کردی؟
برای درس ریاضی من بیشتر کتاب کمک آموزشی رو می خواندم . بعد بلافاصله تست کار می کردم. منتها در درس مشتق مشکل داشتم و برای این که دقیق تر آن مبحث رو یاد بگیرم کتاب درسی هم مطالعه کردم.
روش مطالعه ات در درس های عمومی چگونه بود؟
برای درس دینی اول کتاب درسی را می خوندم و بعد تست کار می کردم و بعد از تست و تحلیل آن یه کتاب کوچی خلاصه داشتم که باز هم یک بارآن درس را از روی آن مرور می کردم. برای زبان هم سال آخر یک کتاب جامع پیشرفته خریدم و بعد از خواندن لغات و گرامر هر درس تست های آن را کار می کردم. نکته بسیار بسیار مهم که باید در شیوه روش مطالعه ام به آن اشاره کنم این بود که من همه تست ها را زمان دار کار کردم. سعی می کردم طبق زمان بندی کنکور برای هر سوال در درس های مختلف این زمان بندی را رعایت کنم .این موضوع در بهبود سرعت تست زنی خیلی مهم است .
آیا از روش های مدیریت زمان استفاده می کردید؟
تکنیک های مدیریت زمان هم در آزمون ها خیلی مهم هستند و کمک زیادی به من کردند. مخصوصا تکنیک های زمان های نقصانی واستراتژی بازگشت. چون این تکنیک ها باعث می شد هر درس رو به درصد متعادلی برسانم. چون اگر یک درس را درصد بالایی بزنید و درس دیگه رو خیلی پایین بزنید به ضررتان خواهد بود و بهتر این است که زمان را برای هر درس مدیریت کنید و همه درس ها را در یک رنج متعادل بزنید.
ارتباطتان با پشتیبانتان چطور بود ؟
پشتیبان های خوبی داشتم و راهنمایی های خوبی به من کردند. داشتن پشتیبان باعث می شود دانش آموز بداند که یکی هست که قراراست زنگ بزند و بپرسد که چه کار کردید و این باعث ایجاد تحرک برای دانش آموز می شود. من سال دوم کنکورم پشتیبان پیگیر و خوبی داشتم که کمک های زیادی به من کرد و از ایشان تشکر می کنم.
اگر توصیه ای برای دانش اموزان دارید بفرمایید.
اول از همه باید به همه دانش آموزان بگویم که من سه سال کنکور دادم، همه برنامه ها و مشاور هارو هم امتحان کردم، ولی در آخر به این نتیجه رسیدم که برنامه خود کانون بهترین برنامه است و سعی کنید طبق ان برای خودتان برنامه ریزی شخصی کنید. برنامه ریزی باید برای هر فرد شخصی سازی شود. شاید الان فکر کنید که من دارم برای کانون تبلیغ می کنم ولی اصلا اینطور نیست و این چیزی است که شخصا و بعد از کلی شکست خوردن بهش پی برده ام.
موضوع دوم هم بحث روحیه است که به دانش آموزان گرامی توصیه می کنم در هر شرایطی روحیه خودشان را حفظ کنند و چشم و گوش خودشان را به حرف های بقیه ببندند و هر وقت احساس کردند که فشار زیادی رویشان هست می توانند به خودشان استراحت بدهند که حالشان بهتر شود .متنها این مسئله باید برنامه ریزی شده باشد.
در آخر هم از پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم که اجازه ندادند من تسلیم بشوم و در رسیدن به هدفم به من بزرگ ترین کمک هارا کردند و همچنین برای همه دانش آموزان آرزوی موفقیت می کنم.
دیدگاه شما